، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

سید احسان نفس مامان و بابا

یه روز بارونی...

باز باران روی بامم... خیس شد خاطره هایم... بارون قشنگ امروز منو برد به پارسال همین روزا... پارسال همین روزا بود که منو بابایی فهمیدیم خدا تو رو بهمون داده. دقیقا یادمه چه احساسی داشتم. یه احساس خیلی غریب...همش با خودم میگفتم ینی من مادر شدم، یه جورایی اصلا باورم نمیشد. من اون موقع هیچ درکی از مادر بودن نداشتم. نمیدونستم قراره با یه خندت قد تموم دنیا کیف کنم . احسانم نمیدونستم قراره این همهههه دوست داشته باشم... امروز  تماشای بارون پاییزی کلی حال و هوامو عوض کرد.دوست داشتم پسرم رو بغل کنم و با هم بریم زیر بارون راه بریم.دوست داشتم پسرم هم با تمام وجودش حس منو درک کنه ،حیف که هوا سرده. امیر عزیزم! چقد خوبه که امس...
1 دی 1393

وقتی که مادر میشی...

فکرشم نمی کردم یه روز اینقدر عوضشم .این روزها اینقدر تغییر تو خودم میبینم که اگه بخوام بگم یه طوماره.  به قول یکی که میگه:  وقتی مادر میشی دنیات عجیب و غریب  میشه ...وقتی مادر میشی دنیا کوچیک میشه ...اینقدر کوچیک که هیچ کس غیر از خودت این دنیا رو نمیبینه .دنیات میشه ماشینهای اسباب بازی ...دنیات میشه رنگها ...دنیای شاد ریاضی ....دنیات میشه کودکت ...با کودک شیر میخوری ...با کودکت چهار دست وپا میری ...با کودکت رشد میکنی ..بزرگ میشی ..اینقدر بزرگ که همه میفهن مادری ... یهویی کوه میشی .توانت میشه ۱۰۰ برابر .دیگه مریض نمیشی ..دیگه نمی نالی .وقتی مادر میشی حتی دیگه از سوسک هم نمیترسی .وقتی مادر میشی دنیات میشه تغذیه ، آموز...
29 آذر 1393

پایان پاییز

احسان عزیزم سلام. از دیشب تا صبح درست نمیخوابیدی ،هر یک ساعت یک بار بیدار میشدی ، منم تا دوباره خوابت میکردمو میومدم بخوابم تا خوابم میبرد دوباره مثه فرمانده ها منو بیدار میکردی،  دیگه صبح ساعت 10 ونیم اینا بود خوابیدی ...خداروشکر الان انگار خوابت سنگین شده مامانی!احسانم!گلم! همه ی خوابای من فدای یه لحظه خواب تو...باور کن هر بار که بیدارم میکنی فقط با عشق به چشمای بستت نگا میکنم که حتی زحمت باز کردنشو به خودت نمیدی و همون طوری که چشمات بستس غر میزنی احسان عزیزم چند روز دیگه پاییز داره تموم میشه و خداروشکر تو یکی از فصلای خشگل خدا رو دیدی، ایشالا صد و بیس ساله شی گلم... اینم یه عکس پاییزی واسه تو پسر نازم  ...
27 آذر 1393

پسرم داره میره سرکار

احسانم صبح لباساتو پوشیدی بری سر کار که ازت خواستم یه لحظه صبر کنی تا ازت چنتا عکس بگیرم، خیلیم عجله داشتی آخه یه قرار خیلی مهم داشتی چیه مامانی؟؟ خب وقتی فکرشو میکنم تو بزرگ شی بری دانشگاه، بری سرکار، دوماد شی... اصلا یه جوری میشم، تو رو توی شغلای مختلف تصور میکنم، خندم میگیره... باورم نمیشه احسان کوچولوی منم یه روزی به همه اینا میرسه ...ایشالااااا. مامانی ایشالا همیشه موفق باشی، ایشالا تو هر شغلی که در آینده داری مفید باشی، همیشه سالم و شاد باشی عزیییزدلللم قربونت بشم الان کنارمی و داری واسه خودت آواز میخونی و نمیدونی مامانی داره به چه چیزایی فک میکنه و وقتی نگات میکنم با نگاهت بهم میگی از دست تو مامان ولی مامانی وا...
26 آذر 1393

پسر درسخون من

از اونجایی که امتحانات نزدیکه، پسرک منم همش صب تا شب در حال درس خوندن قربونش بشم. بعدشم خسته و کوفته روی کتاباش خوابش میبره...آخی مامان قربونت بشه درسخون من دانشمند کوچولوی من...آفرین به تو عزیزم عزیزم انقد درس خوندی روی کتابات خوابت برد پاشو دیگه مامانی به درسات برس ای قربون این موهای سیخ سیخیت   ...
24 آذر 1393

امید من

پسرم تمام زندگي من، دلم ميخواهد ساعتها بنشينم و تماشايت كنم، نه سير مي شوم و نه خسته وقتي دستهايت را مي گيرم و در چشمانت زل ميزنم و مي گويم دوست دارم دوست دارم دوست دارم پسركم !  بهانه زندگي من دوستت دارم  عاشقتم  از خداوند هميشه هميشه هميشه سلامتي و موفقيت و شادي ات را آرزومندم خدايا عشقم را به تو مي سپارم پسرم را محافظت كن از چشم بد در امان بدار، از هر بيماري و سختي حفظ كن خدايا خداوندا تمام زندگيم را فداي يك خنده اش مي كنم هميشه به شادي و تندرستي لبش خندان و دلش شاد باشد...     ...
24 آذر 1393

گل پسری و دوستاش

پسرکم امروز وقتی رو تختت خوابیده بودی یه سری از عروسکاتو دورت ریخته بودم و هرکدومو میگرفتی دستت میخواستی بخوریش  قربونت بشم کلی ذوق میکردی ...
24 آذر 1393