، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

سید احسان نفس مامان و بابا

اولین قدمهااات

پسر گلم بالاخره تلاشهای قشنگت جواب داد و موفق شدی که کاملا بدون کمک راه بری....عزیزم بهت تبریک میگم چند وقتی بود که خودت رو گوشه مبل یا میز میگرفتی و راه میرفتی یا اینکه دو سه قدم دستتو رها میکردی اما الان دیگه یعنی دو هفته قبل از یک سالگیت بالاخره تونستی به تنهایی و بدون کمک کنترلتو حفظ کنی و راه بری. خب خیلی حس قشنگیه که ببینی یه فرشته کوچولو که عاشقشی جلوی چشمات بزرگ میشه و اولین قدم های مستقلش رو جلوی چشمات برمیداره ! به خاطر همین راه رفتنت خواستم ازت عکس بگیرم اما اصلا همراهی نمیکردی   به خاطر همین اون طور که میخواستم نشد که البته فدای یه قدمت عزیزم   ...
1 شهريور 1394

11 ماهگی و سفر به مشهد

سلام عزیزدلم. یازده ماهگیت مبارررررررک. آخ جونم داره یک سالت میشه گل پسرم احسانم تو این ماه با آقا جون و مامان جون رفتیم مشهد که خیلی خوب بود و خداروشکر به سلامت رفتی و برگشتی. چون تو سفر بیشتر نگرانتم که خدایی نکرده مریض نشی اما خدای مهربون مثل همیشه مواطب تو فرشته پاک و معصومم بود اینم عکسات تو حرم .البته خیلی نشد ازت عکس بگیرم چون حرم خیلیییی شلوغ بود و اصلا فضای خوب برای عکس گرفتن از تو فسقلی پیدا نمیشد خونه عمه و عموی مامانی هم رفتیم که اینم عکست با عمو مامانی عکس یازده ماهگیت که یدونه شمع یک بیشتر نداشتیم این عکساتم برای وسفه که فکر کنم بهت خوش گذشته بود ...
25 مرداد 1394

ده ماهگی

احسان گلم، ده ماهگیت مبارک کولوچه خوشمزه مامان دیگه حسابی بلا شدی. همه وسایلی که تو ارتفاع پایین بودن رو که برداشتیم. دکور خونه رو هم که به خاطر جنابعالی و حفظ امنیت شما تقییر دادیم و خلاصه قسمتهای پر خطر و حذف کردیم. دسته درهای کابینتم برداشتیم که شما انقد درهاشون باز نکنی و هرچی که توش هست و نریزی بیرون .از مبلا و میزا ، هر چی هم که بتونی میری بالا و خلاصه هر کاری میکنیم باز میبینیم یه کاره جدید میکنی .نباید یه لحطه هم ازت چشم بردارم شیطونکم فقط میشه گفت الهی که خدای مهربون حافظ و نگهدارت باشه امیدم... این کیکم عمه محدثه درست کرده بود که دستش درد نکنه اینجا هم رفته بودی پارک عسلکم.  فدای خنده هات ...
22 مرداد 1394

سفر به اردبیل

سلام به پسرکم، به احسان جون ناز گلکم.  پسرم 25 تیربود که دوست بابایی به بابا پیشنهاد کرد که باهاشون بریم اردبیل، خلاصه بابایی هم هرطور شد کاراشو جمع و جور کرد . سه روز تعطیل بود و چند روز هم مرخصی گرفت و خلاصه عازم اردبیل شدیم. و خلاصه تو سفر یک هفته ایمون آستارا، اردبیل، جلفا  و تبریز رفتیم صبح ساعت 5 راه افتادیم و نزدیکای عصر رسیدیم آستارا. شب رو آستارا موندیم و فردا صبح حرکت کردیم سمت روستای زیبای آلنی ...واقعا فوق العاده بود هم طبیعتش و هم هواش. از اونجایی که عمو حسین همه ی اون قسمتا رو حسابی آشنا بود از صبح با عمو حسین و خانومش میرفتیم بیرون تا نزدیکای شب. باید خیلی ازشون تشکر کنیم چون فوق العاده مهربون و مهمون نوا...
4 مرداد 1394

نگاهی به هشتمین ماه زندگی وروجک

پسر کوچولوی قشنگ من این روزا بیرون رفتنو خیلی دوست داری چون دیگه کاملا داری اطرافتو میشناسی. اینا هم یه سری از عکسات که بیرون رفته بودیم و فک کنم به تو هم خوش گذشت عزیزکم روزهایت پیوسته و پیوسته قرین شادی و قلبت همواره مالامال از امید و شور زندگی باشه... ... نیمه شعبان و جمکران   اینم عکسات تو باغ گیلاس و دوباره آب بازی     ...
19 خرداد 1394

احسان کوچولوی همه کاره

احسان جونی استاد میشود احسان جونی ورزشکار میشود احسان جونی آشپز میشود     احسان جونی نقاش میشود  احسان جونی دکتر میشود احسان جونی مهندس می شود احسان جونی زنبوردار میشود       ...
4 خرداد 1394

روز پدر

پدركه باشي سردت مي شود ولي كت برشانه فرزند مي اندازي. پدرکه باشی عصا می خواهی ولی نمی گویی . هرروز خم ترازدیروز،مقابل آینه تمرین محکم ایستادن می کنی پدرکه باشی حساس می شوی به هرنگاه پرحسرت فرزند به دنیا، تمام وجود خودت رامحکوم آرزوهایش می کنی! پدرکه باشی درکتابی جایی نداری وهیچ جایی زیرپایت نیست . بی منت ازاین غریبه گی هایت می گذری تاپدرباشی. پشت خنده هایت فقط سکوت میکنی. پدرکه باشی به جرم پدربودنت حکم همیشه دویدن را برایت می برند ، بی هیچ اعتراضی به حکم فقط می دوی و در تنها یی ات نفسی تازه می کنی... پدر  که باشی...! تقدیم به همه پدران ایران بابا امیر جونم ! روزت مبارک ...
17 ارديبهشت 1394