، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

سید احسان نفس مامان و بابا

ماهی کوچولوی من

پسرکم! ماهی کوچولوی منی وقتی اون طوری ذوق میکنی و تند تند دست و پاتو تکون میدی.  احسانکم! دوس دارم زودتر بزرگ شی و شنا کردنتو ببینم...آخ دارم با عشق لحظه لحظه بزرگ شدنتو تماشا میکنم خدایا ماهی کوچولوی منو خودت حفظش کن...   ...
17 آذر 1393

پسر دو ماهه ی من

پسرم! برگ گلم! غنچه خوشرنگ دلم! دست خود را حلقه کن بر گردنم خنده کن بر چشم های خسته ام عشق تو آواز صبح زندگیست مهر تو آغاز لطف و بندگیست سر گذاز بر شانه های مادرت بوسه زن بر گونه های زرد من خانه ام سبز از صدای شاد توست مادرت مست از نوازشهای توست... احسان عزیزم ، کلوچه ی مامان...این عکسو برای دو ماهگیت درست کردم الهی فدای چشای نازت.ایشالا همیشه سالم باشی.این دعای هر لحظه ی منه ...
17 آذر 1393

اولین عید غدیر سید کوچولوی من

پسر عزیزم افتخار میکنم که مادر توام... مادر یه سید کوچولوی پاااک مثل تو... عزیزم اینجا تقریبا یک ماه و بیست روزه ای   عزیزم اینجا روی عیدیت که آقاجون و مامان جون برات گرفتن خوابیدی جیگرم   ...
17 آذر 1393

قبل از دو ماهگی احسانک

احسانم اینجا رفته بودیم خونه دایی مهدی و عمه مریم   کلافت کردم انقد عکس ازت گرفتم مامانو ببخش     اینم تو راه برگشت تو ماشین بودی   الهییییی فدای این جذبت بشم، مثه یه مرد کوچولو میمونی، من که ازت حساب میبرم پسر نازم اینجا داشتم همه شکلکای یاهو رو برات در میووردم تا بخندی... حاضرم واسه خندت هر کاری بودم ...وااای که از دیدن عکسات سیر نمیشم... تو فقط بخند عشششششق من ...
17 آذر 1393

قبل از یک ماهگی پسرکوچولوی من

عزیز دلم این جزو اولین خنده های تو خوابته... دوربین به دست کلی بالای سرت ایستادم که فرشته ها بیان بخوابتو تو بخندی و منم سریع ازت عکس بگیرم عاشقتم...عاشق خنده هات... بیمار خنده های توام بیشتر بخند...   اینجا یه لحظه گذاشتمت رو زمین، ببین با چه ژستی خوابیدی. وای مثه این مردا که از سرکار میان خسته میخوابن...عاشقتم...عاشق خوابیدنت   پهلوووونه من     ...
17 آذر 1393

پسرم آروم بخواب...

احسانم! نفسم! نمیدونی چقد ناز میخوابی... هر وقت میخوابی فقط میخوام نگات کنم   سرتو بذار رو شونمو آروم بخواب گله بهار من پیشتم تا خودصبح چشاتو آروم هم بذار اونقده بیدار می مونم تاوقتی خوابت ببره وقتی می خوابی رو یاهم نازنگاتو می خره کابوس وزندون می کنم خواب بدومی سوزونم مثل یه گنجشک کوچیک آروم بخواب مهربونم دستت تو دستای من عزیزخوب ونازنین چشماتوآروم هم بزارروشاپرابرهابشین تاصبح برات شعروغزل لالایی عشق می خونم چشماتوآروم هم بزارمن اینجابیدار می مونم حافظ خواب تو می شیم من وخدای خوب دل چشماتو فردا می بینم خوب بخوابی عزیز دل ...
17 آذر 1393

اولین حمام گلم

قربونت برم که کلا تو حموم خوابیده بودی... بعدشم که مثه یه فرشته ی خوشمل و تمیز آروم خوابیدی ...   ...
17 آذر 1393

سیسمونی جیگر طلا

پسر گلم، نمی دونی با چه عشقی برات خرید میکردم... وااای کی میشه با اسباب بازیات بازی کنی توووو.... دست مامان جون و آقا جون هم واقعا درد نکنه، خیلی زحمت کشیدن     ...
17 آذر 1393

روز اول تولدت

پسرم در اولین روز تولدش، تو بیمارستان ، وقتی خسته از این نه ماه بالاخره رسیده و آروم خوابیده و خبر نداره کجا اومده.... احسان عزیزم روز دوشنبه 3 شهریور 1393 ساعت 9:50صبح چشمان قشنگش را به دنیا گشود و بر من نام مادر نهاد... احسانم! اومدی...با لبخند شیرینت، با نگاه بی نظریت...اومدی و به زندگی من و بابا رنگ تازه ای دادی. اومدی و معنای قشنگتری از زندگی رو به ما فهموندی... عظمت پروردگار را در ظرایف وجود دوست داشتنیت می جوییم و خدا را با تمام ذرات وجودمان میستاییم   ...
17 آذر 1393

پایان انتظار

 لحظه دیدارنزدیکست           بازمیلرزددلم ، دستم              بازگویی درجهان دیگری هستم                         لحظه دیدارنزدیکست.......   سلام قند عسلم کم کم داریم به روزای آخر انتظار میرسیم و همگی آماده ورود جنابعالی به این دنیا شدیم   اتاقت دیگه کامل شده و تمامی آزمایشات و سونوگرافی های لازم هم برای صحت و سلامت شما انجام شده و خدا را شکر هیچ مشکلی نداشتی.  امیدواریم به خواست خدا با سلامت کامل به این دنیا بیای و تنها چیزی که این روزهای آخر از خدا میخواهیم فقط ...
15 آذر 1393