، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

سید احسان نفس مامان و بابا

تولد بابایی

احسانکم 2 آبان تولد بابا امیر جون بود و یه تولد کوچولو صمیمی براش گرفتیم . و فرداش دقیقا تو دو ماه میشدی. تو هم برای بابا کادوی جدا داشتی و با دستای خودت به بابای مهربونت دادی الهی هر دوتون همیشه سالم و شاد باشید. دوستووون دارم   پسر نازنینم!خوشبوترین گل زندگیم! دوستت دارم تا بینهااااااایت... ...
17 آذر 1393

عاشقتم پسرکم

ای پسر قشنگ و مهربونم ***** بیا می خوام تو رو رو پام بشونم می خوام برات شونه کنم موهات و ***** دل نداره طاقت گریه هات و بعدبابا مرد خونه تویی تو******قشنگ و نازو یکدونه تویی تو قربون ناز و خنده و ادات شم****دلم میخواد از صبح تا شب فدات شم با خنده هات دلم آروم میگیره*****چشمام توی چشمای تو اسیره وقتی که نیستی خونه سوت و کوره***** بیدارمیشی خونه یه پارچه شوره       الهییی... با نگاهت داری بهم میگی مامان خیلی دارم صبر میکنمااا...تمومش کن خخخخخخ  چششششم جیگر مامان ...
17 آذر 1393

عروسک ناز منی

عروسکم لالاش میاد*****شب که بشه باباش میاد  سوار اسب سم طلا *****میاد میاد از اون بالا براش قاقا میاره*****طوق طلا میاره طوق طلا به گردنش*****میافته روی پیرهنش جیرینگ جیرینگ میکنه براش*****چقدر دوسش داره باباش   ...
17 آذر 1393

پسرکم می خواد آشپزی کنه

احسان طلای من این عکسا رو تو دو ماه و نیمگیت ازت گرفتم، خیلی مدلای دیگه هم دوس دارم ازت بگیرم اما چون هنوز  نمیتونی بشینی و بایستی نمیتونم. با عرض شرمندگی بزرگتر که بشی بیشتر از این برنامه ها برات دارم  قربونت بشم که دلمو نمیشکنی و واسم میخندی قربون این نگاهات بشم که کلی حرف داره واااااای این خنده کجات منو میکشه...هههههه... ...
17 آذر 1393

تو زیباترین هدیه ی خدایی

مامانی ببخشید انقد ازت عکس میگیرم، بعضی وقتا یه جوری نگاه میکنی حس میکنم با نگاهت داری بهم مامانی بیخیال... اخه چیکار کنم دوستت دارم وای خدا جونم چه هدیه اییییی...چطوری ازت تشکر کنم اینجا دقیقا داری با نگاهت بهم میگی نمیخای بیخیال شی منو از لای این جعبه ها برداری... خب چیکار کنم تقصیر خودته، جیگری ...
17 آذر 1393

ماهی کوچولوی من

پسرکم! ماهی کوچولوی منی وقتی اون طوری ذوق میکنی و تند تند دست و پاتو تکون میدی.  احسانکم! دوس دارم زودتر بزرگ شی و شنا کردنتو ببینم...آخ دارم با عشق لحظه لحظه بزرگ شدنتو تماشا میکنم خدایا ماهی کوچولوی منو خودت حفظش کن...   ...
17 آذر 1393

پسر دو ماهه ی من

پسرم! برگ گلم! غنچه خوشرنگ دلم! دست خود را حلقه کن بر گردنم خنده کن بر چشم های خسته ام عشق تو آواز صبح زندگیست مهر تو آغاز لطف و بندگیست سر گذاز بر شانه های مادرت بوسه زن بر گونه های زرد من خانه ام سبز از صدای شاد توست مادرت مست از نوازشهای توست... احسان عزیزم ، کلوچه ی مامان...این عکسو برای دو ماهگیت درست کردم الهی فدای چشای نازت.ایشالا همیشه سالم باشی.این دعای هر لحظه ی منه ...
17 آذر 1393

اولین عید غدیر سید کوچولوی من

پسر عزیزم افتخار میکنم که مادر توام... مادر یه سید کوچولوی پاااک مثل تو... عزیزم اینجا تقریبا یک ماه و بیست روزه ای   عزیزم اینجا روی عیدیت که آقاجون و مامان جون برات گرفتن خوابیدی جیگرم   ...
17 آذر 1393

قبل از دو ماهگی احسانک

احسانم اینجا رفته بودیم خونه دایی مهدی و عمه مریم   کلافت کردم انقد عکس ازت گرفتم مامانو ببخش     اینم تو راه برگشت تو ماشین بودی   الهییییی فدای این جذبت بشم، مثه یه مرد کوچولو میمونی، من که ازت حساب میبرم پسر نازم اینجا داشتم همه شکلکای یاهو رو برات در میووردم تا بخندی... حاضرم واسه خندت هر کاری بودم ...وااای که از دیدن عکسات سیر نمیشم... تو فقط بخند عشششششق من ...
17 آذر 1393